https://gowharin.ir/gowhar/37672
نور ازل ظهور کرد رحمت خاص عام شد حکم قضا نفاد یافت کار قدر تمام شد دانه گندمی فکند آدم پاک را بخاک بهر شکار روح قدس مرکز خاک دام شد گشت فلک بامر حق بحر وجود کاینات خلعت هر خلیفهٔ در خور خود تمام شد چون بمراتب وجود جای گرفت یک بیک آنکه ز پس ظهور کرد مر همه را امام شد میکده را گشود ار ساقی باقی الست عاشق رند باده کش معتکف مدام شد زمره طالبان حق بر سر مستی آمدند وانکه ز باده ننگ داشت طالب جاه و نام شد وقت رجوع چون رسید بهر جزای قول و فعل جان که ز تن رمیده بود باز بجسم رام شد یافت حیات تازه دوست مغز درآمدش بپوست وز تن و جان دشمنان طالب انتقام شد جان چو بداد دل بکام کار دلش بماند خام فیض چو کند دل ز جان کار دلش تمام شد فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37672