https://gowharin.ir/gowhar/36738
سوی آن دیوانه شد مردی عزیز گفت هستت آرزوی هیچ چیز گفت ده روزست تا من گرسنه ماندهام لوتیم باید ده تنه گفت دل خوش کن که رفتم این زمانت از پی حلوا و بریانی و نانت گفت غلبه میمکن ای ژاژ خای نرم گو تا نشنود یعنی خدای گر نیم آهسته کن آواز را زانکه گر حق بشنود این راز را هیچ نگذارد که نانم آوری لیک گوید تا بجانم آوری دوست را زان گرسنه دارد مدام تا ز جان خویش سیر آید تمام چون زجان سیرآید او در درد کار گرسنه گردد بجانان بی قرار عطار نیشابوری : مصیبت نامه : بخش دوم : الحكایة ‌و التمثیل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/36738