ز آفتاب سعادت مرا شرابات است که ذرههای تنم حلقهٔ خرابات است صلای چهرهٔ خورشید ما که فردوس است صلای سایهٔ زلفین او که جنات است به آسمان و زمین لطف ایتیا فرمود که آسمان و زمین مست آن مراعات است ز هست و نیست برون است تختگاه ملک هزار ساله از آن سوی نفی و اثبات است هزار در ز صفا اندرون دل باز است شتاب کن که ز تأخیرها بس آفات است حیاتهای حیات آفرین بود آن جا از آن که شاه حقایق نه شاه شهمات است ز نردبان درون هر نفس به معراجند پیالههای پر از خون نگر که آیات است در آن هوا که خداوند شمس تبریزیست نه لاف چرخهٔ چرخ است و نی سماوات است مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3101