https://gowharin.ir/gowhar/27192
هر دم چو توپ می زندم پشت پای وای کس پیش پای طفل نیفتد که وای وای دیر آشناتر از توندیم ولی چه سود بیگانه گشتی ای مه دیرآشنای وای در دامنت گریستن سازم آرزوست تا سرکنم نوای دل بی نوای وای سوز دلم حکایت ساز تو می کند لب بر لبم بنه که برآرم چو نای وای آخر سزای خدمت دیرین من حبیب این شد که بشنوم سخن ناسزای وای جز نیک و بد به جای نماند چه می کنی نه عشق من نه حسن تو ماند به جای وای ای کاش وای وای منش مهربان کند گر مهربان نشد چکنم ای خدای وای من شهریار کشورعشقم گدای تو ای پادشاه حسن مرنجان گدای وای شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۸ - وای وای من گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27192