به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بستهام جایی امید هست که منشور عشقبازی من از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد بیا ببین که کرا میکند تماشایی به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید که میرویم به داغ بلندبالایی زمام دل به کسی دادهام من درویش که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند عجب مدار سری اوفتاده در پایی مرا که از رخ او ماه در شبستان است کجا بود به فروغ ستاره پروایی فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حیف باشد از او غیر او تمنایی درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار اگر سفینه حافظ رسد به دریایی حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2620