https://gowharin.ir/gowhar/21977
ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند بیاید کاشکی در روزن چشم منت بیند سمن را رعشه درتابد که از باد سحرگاهی براندام چو گل لرزیدن پیراهنت بیند در آغوش خیالت جذبه‌ای می‌خواهد این مخمور که چون آید به خود دست خود اندر گردنت بیند به میزان نظر سنجد گرانیهای حسنت را کسی کاندر خرام آرام چابک توسنت بیند شناسای عیار قلب شاهی ای شهنشه کو که توسن راندن و شاهانه ترکش بستنت بیند تو آن شمعی که در هر محفلی کافروزدت دوران ز آه حاضران صد شعله در پیرامنت بیند رود بر باد گر کشت حیات محتشم زان مه که گرد خوشه چینت را به گرد خرمنت بیند محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/21977