https://gowharin.ir/gowhar/20282
ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا ز آتش رشکم کنی تا داغ، هر شب می‌شوی شمع بزم غیر و می‌خواهی در آن محفل مرا بعد عمری زد به من تیغی و از من درگذشت کشت لیک از حسرت تیغ دگر قاتل مرا بارها گفتم که پیکانش ز دل بیرون کشم جهدها کردم ولی برنامد این از دل مرا خط برآوردی و عاشق کشتی آخر کرد عشق غرقه در دریا تو را آسوده در ساحل مرا چاره جو هاتف برای مشکل عشقم ولی مشکل از تدبیر آسان گردد این مشکل مرا هاتف اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/20282