https://gowharin.ir/gowhar/19023
ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان جان داده بر نرگس مست تو حکیمان دست ازطلبت باز نگیرم که بشمشیر کوته نشود دست فقیران ز کریمان گر دولت وصلت بزر و سیم برآید کی دست دهد آرزوی بی زر و سیمان باری اگرش شربت آبی نچشانند راهی بمسافر بنمایند مقیمان از هر چه فلک می‌دهدت بگذر و بگذار عاقل متنفر بود از خوان لئیمان با چشم سقیمم دل پر خون بربودند یا رب حذر از خیرگی چشم سقیمان بانگی بزن ای خادم عشرتگه مستان تا وقت سحر باز نشینند ندیمان قاضی اگر از می نشکیبد نبود عیب خون جگر جام به از مال یتیمان از گفتهٔ خواجو شنوم رایحهٔ عشق چون بوی عبیر از نفس مشک نسیمان خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/19023