خورشید را ز مشک زره پوش کردهاند وانگه بهانه زلف و بنا گوش کردهاند از پردلی دو هندوی کافر نژادشان با آفتاب دست در آغوش کردهاند در تاب رفتهاند و برآشفته کز چه روی تشبیه ما بسنبل مه پوش کردهاند کردند ترک صحبت عهد قدیم را معلوم میشود که فراموش کردهاند هر شب مغنیان ضمیرم ز سوز عشق برقول بلبلان سحر گوش کردهاند منعم مکن ز باده که ارباب عقل را از جام عشق واله و مدهوش کردهاند خواجو بنوش دردی عشقش که عاشقان خون خوردهاند و نیش جفا نوش کردهاند خواجوی کرمانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18643