https://gowharin.ir/gowhar/18212
شیخکی بر فسانه بود وگزاف چشم بر هم نهاده میزد لاف در حدیثی دلیل خواستمش حرمت و آب رخ بکاستمش از مریدان او مریدی خر به غضب گفت: ازین سخن بگذر او دلیلست ازو دلیل مخواه شرح گردون ز جبرییل مخواه هر چه گوید به گوش دل بشنو ور جدل میکنی به مدرسه رو چون نظر کردم آن غضب کوشی تن نهادم به عجز و خاموشی گر نه تسلیم کردمی در حال مرغ ریش مرا نهشتی بال اوحدی مراغه‌ای : جام جم : جام جم : حکایت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/18212