https://gowharin.ir/gowhar/17109
مرا حدیث غم یار من بباید گفت گرم به ترک سر خویشتن بباید گفت حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسند ضرورتست که با مرد و زن بباید گفت دل شکستهٔ من گم شد، این سخن روزی بدان دو زلف شکن بر شکن بباید گفت حدیث دوستی و قصهٔ وفاداری به من چه سود؟ به دلدار من بباید گفت ز درد دوری او تا بکی کشم خواری؟ چو طاقتم به سر آمد سخن بباید گفت نسیم صبح، اگر از یوسفم جدا گشتی بما حکایت آن پیرهن بباید گفت دوای درد دل اوحدی به دست کنم گرم بهر که درین انجمن بباید گفت اوحدی مراغه‌ای : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/17109