https://gowharin.ir/gowhar/15808
تا نپنداری که دستان می‌کنم اینکه از دست تو افغان می‌کنم کارم از هجران به جان آورده‌ای جان خوشست این ناخوشی زان می‌کنم دوستی گویی نه از دل می‌کنی راست می‌گویی که از جان می‌کنم نفی تهمت را اگر دشوار عشق پیش هرکس بر دل آسان می‌کنم بی‌لب و دندان شیرین تو صبر از بن سی و دو دندان می‌کنم بر من از خورشید هم پیداترست کان به گل خورشید پنهان می‌کنم دامن از من درمکش تا هر دمت رشوتی نو در گریبان می‌کنم زر ندارم لیکن از دریای طبع هر زمانت گوهرافشان می‌کنم اهل شو در عشق تا چون انوریت جلوهٔ اهل خراسان می‌کنم انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15808