https://gowharin.ir/gowhar/15596
غم عشق تو از غمها نجاتست مرا خاک درت آب حیاتست نمی‌جویم نجات از بند عشقت چه بندست آنکه خوشتر از نجاتست مرا گویند راه عشق مسپر من و سودای عشق این ترهاتست ز لعب دو رخت بر نطع خوبی مه اندر چارخانه شاه ماتست دل و دین می‌بری و عهد و قولت چو حال و کار دنیا بی‌ثباتست عنایت بر سر هجرم به آیین هم از جور قدیم و حادثاتست چنان ترسد دل از هجر تو گویی شب هجران تو روز وفاتست به جان و دل ز دیوان جمالت امیر عشق را بر من براتست براتی گر شود راجع چه باشد نه خط مجد دین شمس الکفاتست انوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/15596