https://gowharin.ir/gowhar/14460
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب گر دیده نه‌ای هرگز کاتش گهر افشاند از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه تا دامن خرسندی از خلق برافشاند خاقانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/14460