https://gowharin.ir/gowhar/13296
مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد هر چند حسرت بیش شد شوق و محبت کم نشد تخم امید ما از و نارسته ماند از بی‌نمی اما به کشت دیگران باران رحمت کم نشد خوش بخت تو ای مدعی کاینجا که من خوارم چنین با یک جهان بی‌حرمتی هیچت ز حرمت کم نشد عمری زدم لاف سگی اما چه حاصل چون مرا با اینهمه حق وفا خواری و ذلت کم نشد وحشی از و بر خاطرم پیوسته بود این گرد غم ز آیینهٔ من هیچگه گرد کدورت کم نشد وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13296