https://gowharin.ir/gowhar/121524
گر همین خون مرا یار خورد نوشش باد ور نه اندیشه بیداد فراموشش باد شد شب تار اگر روز من از شام خطش روز روشن شبم از صبح بناگوشش باد کرده از جلوه بسی پیرهن صبر قبا جان فدای روش سرو قبا پوشش باد بر سر این دست که هر شب ز فراقش دارم شبی امید که تا صبح در آغوشش باد چه شود مست و کند میل که خونم نو شد خون من در قدح لعل قدح نوشش باد گفتمش گوش بافسانه اغیار مده گوهر پند من امید که در گوشش باد مدعی کیست که از شهد لبش گیرد کام نیشها در جگر از حسرت آن نوشش باد صد سخن نرگس گویاش بمن دارد نیز سخنی قسمتم از غنچه خاموشش باد در قدح دوش می از خون دلم کرد و بخورد سرخوش امشب که الهی ز می دوشش باد گرچه با من سخن از ناز نگوید مشتاق طرف حرف لبم با لب خاموشش باد مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121524