https://gowharin.ir/gowhar/118084
بسکه از بخت خویش مایوسم جاودان اندرین سرای سپنج روز تا شب بسان نرادان با غم دل همی زنم شش و پنج استخوانیست پیکرم بی گوشت مانده بر جای چون شه شطرنج پیکرم را بود چو زلف بتان شکن و تاب و پیچ و چین و شکنج بدماغ و دلم زمانه نهشت فکر موزون و طبع قافیه سنج راست گوئی که خورده ام افیون یا شراب و حشیش و بذر البنج سمر است این سخن که گنج رسد مردمان را پس از کشیدن رنج گر چنین است بنده را ز چه روی از پس رنجها نیاید گنج آری ار بخت من مساعد بود تن زارم نخستی از قولنج ادیب الممالک : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118084