https://gowharin.ir/gowhar/117039
اسیر دام زلفم کرده بر گرد سرگردان چو گردانیده سرگشته ام سرگشته تر گردان من از جان ناامیدم تیر خود بر من مکن ضایع اگر داری دوایی صرف بیمار دگر گردان در آور جلوه تا خون دل ما ریزد از مژگان نهال ناامیدیهای ما را بارور گردان بده تار شعاع دیده را پیوند با زلفت زمانی رشته آن زلف را مد نظر گردان کمال حسن می خواهی مگردان روی از عاشق مه رخسار خود را مطرح نور بصر گردان سواد چشم تر بگداخت از برق غم هجرت بیا و خال مشگین را سواد چشم تر گردان ز دوران مخالف چند درد سر کشد ساقی فضولی را بیک جام لبالب بی خبر گردان فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۳۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117039