https://gowharin.ir/gowhar/113766
دلا تو با من مسکین چرا نمی سازی مگر به خون من مستمند می نازی ایا نسیم صبا گر به دوست برگذری سلام من برسانی که محرم رازی بگو چه کم شود ای ماه مهربان نفسی اگر تو با من آشفته حال در سازی تو آفتابی و من ذرّه ای ز خاک درت چه باشد ار به سر خاک سایه اندازی من از کجا و هوای وصال تو ز کجا که من کبوتر پر بسته ام تو شهبازی به سرو گوی که پیش قدش ز پا بنشین تو پیش قامت او می کنی سرافرازی به گل بگو که چه بی شرم و شوخ چشمی تو که در برابر رویش به حسن می نازی منم که دامن وصلت ز چنگ نگذارم گرم چو دف بزنی ور چو چنگ بنوازی نهان کنم غم عشقت ولی چه سود که کرد میان خلق جهان آب دیده غمّازی تو پادشاه جهانی ز دست رفت جهان روا بود که به حال جهان نپردازی؟ جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113766