https://gowharin.ir/gowhar/113695
فریاد ز جور این زمانه وز دست جفای آن یگانه خون دل من ز هجر رویت گشتست ز دیده ام روانه مخمور فراق بامدادان مستست ز باده شبانه فریاد که آتش فراقش هر لحظه همی زند زبانه بربود دلم ز دست باری دلبر به دو چشم آهوانه مسکین دل من ز خال و زلفش سرگشته چو گوست در میانه چون سرو سهی جویباری تا چند کنی ز ما کرانه تا جان به جهان بود نگارا فریاد زنیم عاشقانه از خون جگر که رفتم از چشم بگرفت به روی ما نشانه عمری تو و چیست خوشتر از عمر فریاد که نیست جاودانه جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113695