https://gowharin.ir/gowhar/113679
جان در غم فراقت دل بر بلا نهاده مرغ دل ضعیفم در قیدت اوفتاده دل بسته ام به زلفت مگشایش از هم ای جان زین رو که دیده جان بر روی تو گشاده تو شهسوار عشقی بر بادپای هجران با تو چه چاره سازد بیچاره پیاده بنشست پیش قدّت سرو چمن ز خجلت وانگه به پای ماچان بنگر که ایستاده مسکین دل ضعیفم در عالم حقیقت گویی به عشق رویت از مادری بزاده اخلاص ما به رویت بیرون ز حدّ و حصرست آن دم مباد این دل بیرون رود ز جاده آن ترک شوخ چشمش دارد کمان ابرو از غمزه اش حذر کن چون مست شد ز باده جز این و آن ندانم دانم که چشم مستش صد شور و فتنه باری اندر جهان نهاده هر شب چو ماه کاهم در حسرت وصالش هر روز درد عشقش بر جان ما زیاده جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113679