https://gowharin.ir/gowhar/113096
دل را نسیم زلف معنبر دوا بود تا دوست را عنان عنایت کجا بود من زهر شربت شب هجران چشیده ام شهد لبت به جام رقیبان چرا بود من تشنه ام به آب زلال وصال تو سیراب دیگری ز لبت کی روا بود حسن و وفا از آنکه ندارند اتفّاق هر جا که مهوشیست چنین بی وفا بود بیگانه گشته ای ز من ای دوست بی سبب جورت بگو چرا همه بر آشنا بود لطفت مگر بگیردم این دست ناتوان ورنه بگو که سعی جهان تا کجا بود ای دل اگر جفا بری از دوست عیب نیست کار بتان دلبر بدخو جفا بود جهان ملک خاتون : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/113096