https://gowharin.ir/gowhar/112146
ز دوری تو نمردم همین گناهم بس ولی امید وصال تو عذرخواهم بس به کوی باده فروش ار دهند راهم بس که از حوادث دوران همین پناهم بس مکن ز چشم سیاهت سیاه تر روزم سیاهکاری آن طره ی سیاهم بس نخواهم اینکه کسی پی برد به قاتل من و گرنه پنجه ی خونین او گواهم بس به محشرم بتو دعوی خونبهائی نیست بزیر تیغ همین از تو یک نگاهم بس امید وصل گه و بیگه از توام نبود یکی نگاه بسوی تو گاهگاهم بس مرا بودای عشقت دلیل حاجت نیست چرا که جذبه ی شوق تو خضر راهم بس فروغ مهر فلک گو متابم از روزن (سحاب) پرتو آن روی همچو ما هم بس سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112146