https://gowharin.ir/gowhar/112044
اشک من مانع آه سحری نیست که نیست ورنه آه سحری را اثری نیست که نیست خبر این است که کس نیست ز خود بیخبران ورنه در بی خبریها خبری نیست که نیست مست آن شد که لب از باده ی مستانه نیست ورنه در ناله مستان اثری نیست که نیست گل فروبسته در مهر و وفا ورنه مرا از قفس باز به گلزار دری نیست که نیست دست امید در این باغ به شاخی نرسید ورنه بر نخل بلندش ثمری نیست که نیست قابل درگه خاقان جهان نیست (سحاب) ورنه در مخزن طبعش گهری نیست که نیست حکمران فتحعلی شاه که خاک قدمش سرمه ی دیده ی صاحب نظری نیست که نیست سحاب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/112044