https://gowharin.ir/gowhar/109049
از شوق دیده عقل چو تدبیر می گداخت مجنون برای آینه زنجیر می گداخت آه دل شکسته اگر دیر می گرفت پیکان ز تاب جستن این تیر می گداخت گرگوش سنگ حرف مکافات می شنید مانند موم آهن شمشیر می گداخت گر مصلحت حجاب نمی گشت مور عجز آهی که می کشید دل شیر می گداخت چون دل به سینه بود نگه شوخ شد اسیر می شد گر این جوان خجل از پیر می گداخت اسیر شهرستانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/109049