https://gowharin.ir/gowhar/10573
وجودم به تنگ آمد از جور تنگی شدم در سفر روزگاری درنگی جهان زیر پی چون سکندر بریدم چو یأجوج بگذشتم از سد سنگی برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم جهان درهم افتاده چون موی زنگی چو بازآمدم کشور آسوده دیدم ز گرگان به در رفته آن تیز چنگی خط ماهرویان چو مشک تتاری سر زلف خوبان چو درع فرنگی به نام ایزد آباد و پر ناز و نعمت پلنگان رها کرده خوی پلنگی درون مردمی چون ملک نیک محضر برون، لشکری چون هژبران جنگی چنان بود در عهد اول که دیدی جهانی پرآشوب و تشویش و تنگی چنان بود در عهد اول که دیدی جهانی پرآشوب و تشویش و تنگی چنین شد در ایام سلطان عادل اتابک ابوبکربن سعد زنگی سعدی : مواعظ : قصاید : قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در ستایش ابوبکر بن سعد گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/10573