https://gowharin.ir/gowhar/10511
پاکیزه روی را که بود پاکدامنی تاریکی از وجود بشوید به روشنی گر شهوت از خیال دماغت به در رود شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی ذوق سماع مجلس انست به گوش دل وقتی رسد که گوش طبیعت بیا کنی بسیار برنیاید، شهوت پرست را کش دوستی شود متبدل به دشمنی خواهی که پای بسته نگردی به دام دل با مرغ شوخ دیده مکن همنشیمنی شاخی که سر به خانهٔ همسایه می‌برد تلخی برآورد مگرش بیخ برکنی زنهار گفتمت قدم معصیت مرو ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی سعدی هنر نه پنجهٔ مردم شکستن است مردی درست باشی اگر نفس بشکنی سعدی : مواعظ : غزلیات : غزل ۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/10511