https://gowharin.ir/gowhar/103574
دوش از دیرم ملک در حلقه او را برد ناگه آن بت پیش چشمم آمد آنها باد برد عشق او بازی ببازی دست عقلم تاب داد شوخی شاگرد آخر پنجه استاد برد سالها پرورد یوسف را بجان یعقوب زار چون عزیز مصر گشت اورا تمام از یاد برد من غلط کردم که اول ره ببستم بر سرشک قطره قطره سیل گشت و خانه از بنیاد برد خسرو از بخت است شیرین کام آه از دست بخت رنج ضایع در جهان از طالعش فرهاد برد عندلیب عاشق از بیداد گل هرچند سوخت کافرم گر غیر او پیش کسی فریاد برد اهلی، آن بازیچه دیدی کان تذرو خوش خرام چون بدام افتاد و چون رفت و دل از صیاد برد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103574