https://gowharin.ir/gowhar/103491
مگو که ماه رخ او ز گلرخان بگذشت که این ستاره ز خورشید آسمان بگذشت فدای دست و کمانش شوم که صید از ذوق خبر نداشت که تیرش ز استخوان بگذشت برون کشید مرا مو کشان ز حلقه ذکر بهای و هوی صبوحی که سر خوشان بگذشت من از کجا و وصال از کجا چه حرف است این بخود نبودم و حرفیم بر زبان بگذشت نهان چگونه اند از تو حال دل اهلی کنون که پرده بر افتاد و کار از آن بگذشت اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103491