https://gowharin.ir/gowhar/102423
شبی که مستی باد تو در سرم باشد دل گداخته صهبای ساغرم باشد به هر طرف که گشایم نظر گلستان است خیال روی تو تا در برابرم باشد منم به معرکهٔ خودکشی چنان تیغی که پیچ و تاب غم عشق جوهرم باشد خبر نکرده سر خود گرفتن از بزمم ادای تازهٔ آن شوخ خود سرم باشد کجاست آتش عشقی که دست بی گل داغ ز کار مانده تر از بال بی پرم باشد قیامت است مرا اختلاط با دونان طنین هر مگسی شور محشرم باشد شوم شبی که هماغوش یاد او جویا چو بوی غنچه ز گلبرگ بسترم باشد جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۳۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/102423