https://gowharin.ir/gowhar/101928
می تپد دل بسکه در هجر گل آن رو مرا مضطرب شد استخوان چون نبض در پهلو مرا حسن معنی تا نمود آیینهٔ زانو مرا شد بلند از هر سو مو نغمهٔ یاهو مرا گر به قدر غم به فریاد آیم از بیداد عشق می شکافد چون جرس درد فغان پهلو مرا مو بموی پیکرم آیینهٔ معنی نماست تا به دام حیرت آورد آن خم گیسو مرا آه گرمم بوی گل ریزد به دامان هوا گرم گلبازیست در دل یاد روی او مرا می روم جویا به سیر لامکان بیخودی گردل وحشت گزین من دهد پهلو مرا جویای تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101928