https://gowharin.ir/gowhar/100680
پیر مغان گشود زرحمت در سرای زاهد بعذر توبه تو در این سرا درآی جغدی اگر مجاور دیر مغان بود کسب شرف زسایه او میکند همای ساقی چو می بجام سفالین تو میکنی از جم که یاد آرد و جام جهان نمای خاک در سرای مغان آب زندگیست ‏ هم آتشش چو باد مسیحاست جان فزای ساقی مکن زمرده دلان منع آب خضر مشگل گشا توئی زدلم عقده برگشای جز روی تو که غالیه سا شد زموی تو خورشید را که دیده در آفاق مشگسای با سر بشوق جذبه عشق تو میروم گر ببینی این رواق معلق بود بپای آشفته جا گرفت در آن زلف پیچ پیچ ‏ دیوانه ای بسلسله خوش کرده است جای گمگشتگان دشت هوائیم از کرم ما را بسوی کعبه برای خضر رهنمای کعبه کدام ودیر مغان کوی مرتضی کاوراست عرش کرسی و گردون بود سرای آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100680