https://gowharin.ir/gowhar/100320
ثمر از نخل عیش دهر غیر از غم نمی بینم بجز حرمان ثمر از کشته عالم نمی بینم مسیحم گر طبیب آید که جز دردت نمیخواهم که غیر از زخم پیکانت بدل مرهم نمی بینم دمی گر همدمم باشی و بگذاری لبم بر لب همان دم جان دهم چون جز لبت همدم نمی بینم نشسته میکشان غمناک گرداگرد میخانه بهشتست این چرا در او دل خرم نمی بینم چه طوفان دید دوش از اشک یا رب مردم چشمم که امشب هفت دریا را بجز شبنم نمی بینم ببستم دیده بر اغیار بگشودم در دل را که بینم یار بی اغیار آنرا هم نمی بینم نپندارم ملک چون ما بود سرمست عشق تو که من این ذوق را جز در بنی آدم نمی بینم گدای کوی میخانه بسی خاتم بجم بخشد بدست جم اگر چه غیر یک خاتم نمی بینم در تو برتر از عرش است ای دست خدا الحق که من عرش برین را آنچنان اعظم نمی بینم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۸۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100320