https://gowharin.ir/gowhar/100777
یک شب از بخت زبون شمعی نشد همدوش ما برنخیزد صبح جز خمیازه از آغوش ما در محبت تا حدیث پندگویان نشنود مغز سر چون شیشه ی می پنبه شد در گوش ما نکهت گل بیخودی می آورد دیوانه را بوی او آورد باد و برد عقل و هوش ما خامی از کار جهان، مستان چو آتش می برند باده گردد پخته در میخانه ها از جوش ما لب به دشواری گشاید در سخن آشفته دل چشم خواب آلوده را ماند لب خاموش ما عشق پنهان فاش خواهد گشت از آهم سلیم سخت دودی می کند این آتش خس پوش ما سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100777