https://gowharin.ir/gowhar/138646
گر عناصر سرگران کردند با من نوبتی ترک تن گویم کز ایشانم نباشد منتی روضه کو خاک آدم را به باد از دانه داد شایم آتش را گرش آبی نهم یا عزتی گفت دانائی چه سنگی قدرش از لعلست بیش گفتم آن کش مهر قدر افزا بتابد ساعتی فقر و شاهی هر دو در بازار عشق افسانه است چیست رطل آنجا که دریا را نباشد قیمتی کیش عشق از آن گزیدم تاکرام الکاتبین در قلم نارند نامم را به جرم و طاعتی بندگیرا بر خداوندی نیاری سر فرود آوری بر کف اگر دامان عالی همتی بی‌نشانی یک نشانست ار که داری خوی عشق نیست عاشق آنکی آید در نشان و نسبتی صفی علیشاه : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/138646