https://gowharin.ir/gowhar/119940
چو می از آتش شوق وصال یار در جوشم به صد مضراب می تازد فغانم لیک خاموشم اگر چندی که چون سروم درین گلشن به آزادی غلام همتم جز حلقه او نیست در گوشم نصیب از قسمت جام ازل با من مسئله ای دارم ولیکن پنبه در گوشم خویش تا دادم عنان صبر و طاقت را یاد پای بوسش رفته از من پیشتر هوشم! زان روزی که جانم شد نشان ناوک تیرش ز بار عشق او خم گشته مانند کمان دوشم تجرد مشربم آسوده اندر بستر راحت به غیر از شاهد معنی نمی باشد در آغوشم غریق لجه عشقم چه می پرسی ز احوالم؟! وطن در جیب خود دارم حباب خانه بر دوشم! نمی باشد لباسی در بر من غیر عریانی ندارم کسوت دیگر ز عالم چشم می پوشم برد هوش از سرم طغرل همین یک مصرع بیدل جهان تعبیر بود آنجا که من خواب فراموشم طغرل احراری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/119940