https://gowharin.ir/gowhar/131088
پرسیدم از منجم کی آفتاب گیرد گفت آن زمان که از رخ آن مه نقاب گیرد گفتم به خواب کز چیست نائی به چشم من گفت این خانه سیل گیر است ترسم که آب گیرد گریان ترم نموده است پستان یار آری باران شود فزون تر آب ار حباب گیرد گفتم زچشم مستت عیارتر ندیدم گفت آن کسی که پیشش از دل کباب گیرد غیر از تو کز دل من پیوسته باج خواهی نشنیده ام که شاهی باج ازخراب گیرد اسرار حاصل جفر آمد دهانت اما کو آن کسی که از وی حرفی جواب گیرد حنا چه سود دارد آور به کف دلم را می خواهی ار که دستت نیکو خضاب گیرد غیر از بلنداقبال کز گریه لاله چشم است از لاله کس ندیدم گاهی گلاب گیرد بلند اقبال : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131088