https://gowharin.ir/gowhar/140069
هر که آمد گل ز باغ زندگانی چید و رفت عاقبت بر سستی اهل جهان خندید و رفت کس در این ویرانه جز یکدانه حاصل برنچید هر که آمد دانه بذر هوس پاشید و رفت سر چرا عاقل فرود آرد، به تاجل سلطنت باید آخر پای خود را در کفن پیچید و رفت گر تو هم از رفتن راه عدم ترسی مترس بس که آسانست این ره می‌توان خوابید و رفت بس که در گل گل عذاران خفته در پهلوی هم همچو شبنم میتوان در روی گل غلتید و رفت در جهان از رفتن معراج خود ترسی مترس بسکه خوش جائیست با سر میتوان گردید و رفت «حاجب » اندر دار دنیا میل آسایش نداشت چند روزی آمد و یاران خود را دید و رفت حاجب شیرازی : گزیدهٔ اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/140069