https://gowharin.ir/gowhar/140516
نه تنها منزل او شد دل من که شد بر درگه او منزل من چو طفلان خفته نالان در سحرگاه بپهلوی غمت هرشب دل من چگویم زان لب شیرین که لعلش بود پیوسته نقل محفل من ز قتلم چند بارت دست و دامان بخون آغشته دارد قاتل من زتابوت اجل آخر چه پرسم که هست آن نافه و این محمل من نروید از مزارم جز گل عشق ز بس عشقش سرشته در گل من دراین ظلمت سرا نبود بر نور حجابی غیر هستی حایل من نورعلیشاه : دیوان اشعار : غزلیات : بخش دوم : شمارهٔ ۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/140516