https://gowharin.ir/gowhar/131411
میان دلبران باشد مرا یک یار عیاری که جز او با کس دیگر مرا نبودسرو کاری کس ازتاتار وتبت مشک اگر آرد خطا باشد که اندر چین هر تاری ز زلفش هست تاتاری که گوید چشم مستش دل برد از دست هشیاران به عهد چشم مستش کس مگردیده است هشیاری به هرجا هست بیماری پرستارش شود مردم دل من را پرستاری نماید چشم بیماری رخت راماه می خوانم قدت را سرو می گفتم گر آن را بود گفتاری گر این می داشت رفتاری ز زلف مشک افشانت گره بگشود چون شانه دکان را بست در هر جا که دکان داشت عطاری به حسن ار نیست اندر خیل خوبان چون تو یک دلبر ز عشقت چون بلنداقبال بی دل هست بسیاری بلند اقبال : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131411