https://gowharin.ir/gowhar/139412
من که دیوانه آن سلسله موی توام جان به لب آمده در آرزوی روی توام نظری بر من دیوانه کن ای حور لقا کین زمان همچو پری زنده من از بوی توام ناوک غمزه رسد تا بدل از ترک دو چشم در تمنای کمانخانه ابروی توام مرده در خاک چو بیچاره نهم سر بر خشت همچنان میل دل خسته بود سوی توام از در خویش مران رحم کن از بهر خدا که من آنجا به طفیل سگ آن کوی تو ام سرو و شمشاد مرا در نظر آیند دو تا آه تا شیفته قامت دلجوی توام گفت آن سرو گل اندام که چونی صوفی ای مراد من بیچاره دعاگوی توام صوفی محمد هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/139412