https://gowharin.ir/gowhar/120239
منور است به روی تو دیده جانم معطر است به بوی تو کنج احزانم ازان زمان که ترا یار خویش دانستم به یاریت که دگر خویشرا نمیدانم صبا مساز پریشان شکنج طره یار که از تخیل آن دل شود پریشانم چسان برون روم از دیر ای مسلمانان که حرف مغبچگان گشته نقد ایمانم مبین به میکده ام مست و آستین افشان که آتسین به کریمان عالم افشانم جنون و بیخودی عشق عالمی دگرست به عقل یافتن آن نباشد امکانم کجاست گردش ساغر درون میخانه که من به گردش این کارخانه حیرانم حدیث توبه و تقوی ز من مجو ای شیخ چگونه دعوی کاری کنم که نتوانم مجو به خانقه زاهدانم ای فانی که من به دیر فنا خاک پای رندانم امیرعلیشیر نوایی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120239