https://gowharin.ir/gowhar/119967
قدر مسیحا برد لعل سخندان او عقد ثریا درد گوی گریبان او روضه فردوس را نسبت کویش مده! گلشن جنت کجا طرف گلستان او؟! شحنه هجران او آن قدرم دور کرد می نرسد گرد من هیچ به دامان او! می برد از همدمان در گرو او گوی غم هر که اگر دل نهد در خم چوگان او کوه بدخشان اگر معدن لعل آمده مخزن گوهر بود لعل بدخشان او! سلسله زلف او پای به دامن کشید کی بودش منطقی مانع دوران او؟! صیقل خورشید ازان داد به رویش جلا بود غباری مگر از خط ریحان او؟! بود نوای تواش زمزمه طغرلم شهره آفاق شد زان همه الحان او! طغرل احراری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/119967