https://gowharin.ir/gowhar/131319
فراق یار چه دانی چه می کندبا من به جان من زند آتش بر آتشم دامن چنان شود که نماند دگر نم اندر یم ز سوز دل کشم آهی اگر به دریا من چنان وود مرا پر نموده عشق از دوست که خودبه حیرتم از اینکه من توام یا من تو دستگیری افتادگان چه فرمائی چه باک از غم عشقت گر افتم ازپا من گناه بخش وخطا پوش نیست الا تو چه غم ندارد اگر کس گناه الا من تو راندیده شدم عاشق تو ازدل وجان بیا ودور کن از رخ نقاب را تامن شوم ز حسن رخت مات چون شه شطرنج ز عشق در شط رنج ومحن کنم مأمن نصیحتت کنم ای دل شوی بلنداقبال به عشق دوست اگر همرهی کنی با من بلند اقبال : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131319