https://gowharin.ir/gowhar/119831
غمزه مردم شکارت غارت جان می کند عشوه عابد فریبت قصد ایمان می کند برقع از رخ برفکن بی پرده گردد عالمی عکس رویت طعنه با خورشید تابان می کند داغ عشق توست ای لیلی نه مجنون را و بس پیچ و تاب سنبلت آشوب دوران می کند! خنده زن بر رویم ای گل تا نگریم بعد ازین ورنه سیل اشک من در بحر طوفان می کند! این چه بی رحمی است خوان عاشقان را از غضب وا کشیده بر سر هر میخ مژگان می کند! از خط ریحان لعل او مرا معلوم شد لشکر شام حبش این شهر ویران می کند طغرل ار خواهی وصالش ناله کن شام و سحر ناله بلبل سحر گل در گلستان می کند طغرل احراری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/119831