https://gowharin.ir/gowhar/135488
شیرم ولی اسیر به دام غزال دوست چون نی تهی ز خویشم و پر از مقال دوست در روی خلق دیدهٔ حیرت گشوده‌ام بینم مگر جمال عدیم المثال دوست منعم مکن که خاک ره دشمنان شدم گشتم چنین مگر که شوم پایمال دوست از بار غم بود الف قامتم چو دال در آرزوی قامت با اعتدال دوست صد زخم خار هجر بخوردیم و عاقبت یک گل نچیده‌ایم ز باغ وصال دوست دارند مردمان به دل خود بسی خیال در دل صغیر را نبود جز خیال دوست صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135488