https://gowharin.ir/gowhar/134652
شوخ نقاشی که رنگم می کند تسخیر او بوی خون بلبل آید از گل تصویر او شوخ نقاشی که خون می ریزد از تحریر او می پرد رنگ از رخم از دیدن تصویر او در بیابانی که من طرح شکار افگنده ام از سواد سایه اش رم می کند نخچیر او کوهکن را کرد عشق آشکار آخر هلاک عاقبت دریای خون گردید جوی شیر او سر بریدن خامه را راه سخن واکردن است عرضحال خویش گویم در ته شمشیر او در تلاش زلف او خوبان به هم پیچیده اند حلقه گوش پریرویان بود زنجیر او سیدا از بس که دارم اشتیاق ناوکش سبز میگردد به مغز استخوانم تیر او سیدای نسفی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/134652