https://gowharin.ir/gowhar/134642
شبی ای شمع در آغوش ما جا می توان کردن چو گل در گلشن ما سینه را وا می توان کردن چرا یک ره نظر بر عالم ای نوخط نمی سازی بهار آمد گلستان را تماشا می توان کردن دکان واکرده در بازار محتاج خریداریم متاع کم بها داریم و سودا می توان کردن ز جوی شیر آمد رخنه ها در بیستون پیدا به نرمی کوه را از جای بیجا می توان کردن قدح را تا کی ای ساقی نهان در آستین داری گهی سوی حریفان دست بالا میتوان کردن در گلزار را ای باغبان تا چند بربندی به حال عندلیبان گاه پروا میتوان کردن باشک سرخ و رنگ کهربای سیدا بنگر لبالب دامن از گلهای رعنا میتوان کردن سیدای نسفی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/134642