https://gowharin.ir/gowhar/129681
شاهی که برد سجده به خاک درش افلاک آغشته به خون خفت به خاکش تن صد چاک آن سر که ز گیسوی نبی داشتی افسر لب تشنه و مجروح شد آویزه ی فتراک یک دشت فزون خیره کش بی گنه آویز نز قهر ولی بیم و نه از خشم خدا باک زین سو همه سستی تن و سختی پیمان زان سو همه تیغ ستم و بازوی چالاک سرهای عطش سوخته یکسر همه برنی تن های لگدکوفته یکسان همه با خاک تن ها به تب آشفته تر از سینه مجروح جان ها به لب آزرده تر از خاطر غمناک ز آن سفله ی شامی به بنات شه یثرب خاکم به دهان قصد پرستاری حاشاک بی دیده حشمت نگرستن به چه زهره چهر حرم حرمت کل صرصر هتاک ذوق تو فرامش نکند ذایقه ی صبر شیرینی شکر نبرد تلخی تریاک خون تو امان بخش دماء دو جهان است حرف است که خون می نتوان کرد به خون پاک بی فر تولای تو توحید صفایی آمیخته کفری است به صد زندقه و اشراک صفایی جندقی : دیوان اشعار : نوحه‌ها : شمارهٔ ۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129681