https://gowharin.ir/gowhar/126944
سرگرم کلاه هر که گردید هر دیده وری که روی او دید از دیدن آن رخ چو ماهم رقصان چو حباب شد کلاهم کرده است زهرچه هست اعراض وز جمله بریده غیر مقراض مقراض صفت به دست، مشکل آیند دو هم زبان یک دل زان جان جهان و نور دیده پیوسته مرا به دل خلیده از ناز و عتاب و تندی خو هر حرف چو سوزن سه پهلو از بهر جمال یار دیدن وندر ره وصل او دویدن از ضعف بدن نمانده از من جز چشم و قدم برنکِ سوزن از پرتو روی همچو ماهش بنموده به دیده ها کلاهش هم ابره ی آستر مصفا مانند گل دو رنگ رعنا وحیدالزمان قزوینی : شهرآشوب کوچک : بخش ۳۰ - صفت کلاه دوز گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/126944